فرم و فضا در معماری
فرم و خلق فضا
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FAفرم را میتوان
زبان فضا دانست؛ چرا که آنچه را معماران در فضا میخواهند بیان کنند را با توجه به
فرم بیان میکنند به همین دلیل فرم دارای اهمیت ویژهای در آفرینش فضا است. اهمیت
فرم را میتوان در دوره معاصر جستوجو کرد یا به نوعی از زمان جدایی دو هنر نقاشی
و مجسمهسازی از معماری، معماران برای ایجاد نوعی استقلال، به فرم اهمیت دادند،
اما این مطلب گویای این نیست که فرم در معماری گذشته دارای اهمیت نبوده در واقع
دنیای درونی و خاص هر فرد تا ابراز نگردیده از طرف مخاطبان مورد نقد قرار نمیگیرد
که این ابراز را میتوان در معماری، تحت عنوان فرم بیان داشت که اتصالی درونی را
بین ناظر و فضا به وجود میآورد در واقع میتوان فرم را زبانی یا واسطی برای
انتقال مفهوم فضا به انسان بیان نمود که به عنوان ابزاری کارآمد در اختیار طراحان
و معماران قرار دارد.
خصیصه اصلی هر معماری را میتوان تولید فضا برای زندگی
تعریف نمود و مسلما درک هرفضا با توجه به تفکرات فرهنگی و اعتقادی هر منطقه،
متفاوت است که در واقع این فضاها را فرمهایی تشکیل میدهند که بتوان آنها را
مکان نامید تا از طریق مکان به درک فضا نائل آیند. در واقع پیدایش فرم در معماری
را میتوان در رابطه مستقیم فرهنگ و اعتقاد مردم دانست که تحت اشکال، جهت، رنگ و
جنسیت خاصی تعریف میگردد که با کمک این چهار عامل، موفق به نمود فضا در بعد
فیزیکی و کلید ورود به فرهنگی است که این فضا را تولید میکنند. در واقع فرم را میتوان
نمود فیزیکی تفکرات و سنت انسانهایی دانست که به تولید فضا اقدام نمودهاند پس با
درک درست از فرم تولید شده میتوان به درک صحیح فضا نزدیک شد. ” در زیباشناختی فرم
یا صورت تظاهر حسی وواضح یک شئ است واین بیانی است که خود را در معرض قضاوت قرار
می دهد .فرم یاصورت در طبیعت مستند هستند یعنی متأثر از محتوای خود هستند. پس از
صورت از پیش داده شده است ونمی توان به میل خود آن را تغییر داد.” (گروتر)
آدورنو می گوید : ” صورت چنانچه از خود لفظ پیدا ست فرم یک چیز است وخود آن چیز اجازه ندارد به تکراربی مورد خود منجر شود .”در ادامه گروتر میگوید:” شکل دادن یعنی پردازش اشکال واین بدان معنی است که فرم به گونه ای انتخاب شود که با محتوا وایده طرح تطابق داشته باشد . براین اساس شکل پردازی صوری با توجه به فرم ، وابسته به عوامل گوناگون است. به عنوان مثال فرم یک گشودگی در یک دیوار بایستی تابع جنس وساخت دیوار نیز باشد :گشودگی در یک دیوار آجری احتیاج به قوس دارد .در حالی که در دیواری از فولاد وشیشه گشودگی زاویه دارد مناسب تر به نظر می رسد .فرم یا صورت متأثر از محتوا است .”
به قول آدورنو : ” میزان موفقیت زیباشناختی تابعی است از میزان موفقیت فرم در انتقال محتوا .”” فضا به وسیله عناصری که آن را محدود کرده اند مشخص یا اصطلاحاً تعریف می شود. این عناصر وارتباطشان با یکدیگر هستند که شخصیت یک فضا را می سازند وبه فضا فرم می دهند. اگر بخواهیم نظم در دنیای بی نهایت وسیع فرم ها بوجودآوریم به ناچار اولین قدم تقسیم فرم ها به دو دسته فرم های باقاعده وفرم های بی قاعده است .
فرم های بی قاعده
فاقد ساختار است .این فرم قابل پیش بینی نیست وبه این دلیل بدیع است .اما به دلیل اینکه هر پیام بدیعی نیز بایستی در ارتباط با پیام های قبلی باشد واگر اینطور نباشد برای ما قابل درک نیست، ما فرم های بی قاعده را بر اساس قانون تجربه در ارتباط با فرم های نظیرش که برای ما شناخته شده هستند می بینیم یا به عبارت دیگر تصویری را در ذهن ما تداعی می کنند .فرم های بی قاعده بیننده را وادار به خیال پردازی می کند هرچه فرم عرضه شده به بیننده غیر عادی تر باشد ،بیننده بیش تر در دنیای خاطراتش به دنبال چیزی می گردد که با این فرم غیر عادی قابل قیاس باشد .فرم های با قاعده به ما مجال ساده کردن می دهند ولی فرم های آزاد قابل ساده کردن نیستند بلکه محتاج تداعی هستند .فرم های باقاعده دارای اطلاعات معنایی بیشتری بوده ولی فرم های بی قاعده دارای اطلاعات زیبا شناختی بیشتر. فرم مفهومی است ذهنی وبرای اینکه بتواند وجود داشته باشد احتیاج به چیزی است که بتواند ان فرم را نشان دهد .وقتی صحبت از انواع فرم می کنیم بایستی از خود بپرسیم فرم چگونه قابل شناسایی است . فضا چیزی سه بعدی وطبیعتاًٌ شکل آن نیز سه بعدی است . عناصر تعیین کننده فضا لااقل از نظر احساسی معمولاً سطوح ۲بعدی هستند که به نوبه خود عناصرتعیین کننده آنها خطوط هستند .
فرم های با قاعده
تابع قوانین هندسی هستند .پیام این فرم ها دارای حشوزیاد است .چراکه قابلیت پیش بینی در آنها زیاد است .ذهن می تواند با اطلاعات بسیار کمی این فرم ها راتکمیل وبازسازی کند .فرم های باقاعده دارای استخوان بندی یاساختار هستند ،قواعد فرم ها رابطه بین تک تک اجزاء هر فرم را مشخص کرده اند .ادرات شکل یا جستجوی ساختار- که می تواند مثلاً یک محور تقارن یا طول های متشابه اضلاع یا زوایا یا کانون ها وغیره باشد – آغاز می شود .ساختار به ندرت برخطوط تشکیل دهنده شکل منطبق است واغلب بالا فاصله قابل تشخیص نیست چراکه اغلب فاقد نقاط وخطوط است .معهذا در فرایند ادراک شکل ساختار می تواند از تمامی خطوط تشکیل دهنده شکل مهمتر باشد.